Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (1492 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
hyperbolize
U
بدرجه اغراق امیزی بزرگ کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ham
U
بطور اغراق امیزی عمل کردن
peering
U
هم درجه کردن بدرجه اشرافی
peered
U
هم درجه کردن بدرجه اشرافی
peer
U
هم درجه کردن بدرجه اشرافی
limn
U
رنگ امیزی کردن
fret
U
رنگ امیزی کردن
bepaint
U
رنگ امیزی کردن
to blend colours
U
زنگ امیزی کردن
lay in
U
رنگ امیزی کردن
frets
U
رنگ امیزی کردن
garnishing
U
رنگ امیزی کردن برای استتار
overstated
U
اغراق امیز کردن
overstates
U
اغراق امیز کردن
overstrain
U
اغراق امیز کردن
exaggerating
U
اغراق امیز کردن
overstating
U
اغراق امیز کردن
exaggerate
U
اغراق امیز کردن
exaggerates
U
اغراق امیز کردن
overstate
U
اغراق امیز کردن
carry too far
U
بدرجه جدی رساندن
thermonuclear
U
وابسته بدرجه حرارت هسته اتمی
supercool
U
بدرجه سرمای زیر نقطه انجماد رسیدن
utilitarianism
U
بدی هرچیزی بسته بدرجه سودمندی ان برای عامه مردم است
confluences
U
هم امیزی
merge
U
در هم امیزی
merges
U
در هم امیزی
syncrasy
U
هم امیزی
confluence
U
هم امیزی
to win one's spurs
U
بدرجه سلحشوری رسیدن برجسته شدن نامی شدن شهرت یافتن
sententiousness
U
نصیحت امیزی
polychromy
U
رنگ امیزی
coloration
U
رنگ امیزی
oppressiveness
U
ستم امیزی
riskiness
U
مخاطره امیزی
colouration
U
رنگ امیزی
pigmentation
U
رنگ امیزی
coloring
U
رنگ امیزی
colouring
U
رنگ امیزی
miraculousness
U
اعجاز امیزی
sociability
U
مردم امیزی
color wheel
U
گردونه رنگ امیزی
color codig
U
رنگ امیزی با علامت
offensiveness
U
اهانت امیزی بدی
pallet knife
U
ماله رنگ امیزی
binocular fusion
U
در هم امیزی دید دو چشمی
instructiveness
U
تعلیم امیزی بودن
manhelper
U
دستک رنگ امیزی
manhelper
U
چوب رنگ امیزی
boot topping
U
رنگ امیزی خط ابخور
flicker fusion frequency
U
بسامد در هم امیزی سوسوها
binaural fusion
U
در هم امیزی شنود دو گوش
colornig power
U
قدرت رنگ امیزی
bovarism
U
در هم امیزی خیال و واقعیت
piquancy
U
گوشه داری طعنه امیزی
bring off
U
به نتیجه موفقیت امیزی رسیدن
My grandparents are six feet under.
<idiom>
U
پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
megalomania
U
مرض بزرگ پنداری خویش جنون انجام کارهای بزرگ
overstatements
U
اغراق
extravaganza
U
اغراق
hyperbole
U
اغراق
overstatement
U
اغراق
high-flown
U
با اغراق
extravaganzas
U
اغراق
magnifcation
U
اغراق
hyperbolist
U
اغراق گو
exaggeration
U
اغراق
exaggerator
U
اغراق گو
fulsomeness
U
اغراق
big game
U
صید ماهیهای بزرگ حیوانات بزرگ شکاری
museum piece
U
آدم پیر
[پدر بزرگ ]
[مادر بزرگ]
macropterous
U
دارای بالهای دراز یا بزرگ بزرگ بال
fossil
U
آدم پیر
[پدر بزرگ ]
[مادر بزرگ]
to draw the long
U
اغراق گفتن
overstate
U
اغراق گفتن در
hyperbole
U
صنعت اغراق
to put it on
U
اغراق گفتن
sententious
U
اغراق امیز
to pull
U
اغراق گفتن
overstated
U
اغراق گفتن در
overcolour
U
اغراق امیزکردن
to draw the long bow
U
اغراق گفتن
to pile it on
U
اغراق گفتن
to throw the hatchet
U
اغراق گفتن
overstating
U
اغراق گفتن در
hyperbolize
U
اغراق گفتن
exaggeratory
U
اغراق امیز
exaggerative
U
اغراق امیز
hyperbolically
U
از روی اغراق
hyperbolic
U
اغراق امیز
draw it mild
U
اغراق نگو
high flown
U
اغراق امیز
overstates
U
اغراق گفتن در
by the holy poker
U
سوگند شوخی امیزی است چون به انروزهای غریب ومانندان
justification
U
مرتب کردن خط وط با یک پهنای مشخص و قط ع کردن کلمات بزرگ در انتهای خط
justifications
U
مرتب کردن خط وط با یک پهنای مشخص و قط ع کردن کلمات بزرگ در انتهای خط
apotheoses
U
ستایش اغراق امیز
talll
U
بلند قد اغراق امیز
to take with a grain of salt
U
اغراق امیز دانستن
exaggerated
U
مبلغ اغراق امیز
highfalutin
U
اغراق امیز قلنبه
apotheosis
U
ستایش اغراق امیز
fulsome
U
زننده اغراق امیز
reclame
U
اگهی اغراق امیز
palettes
U
لوحه سوراخ دار بیضی یامستطیل مخصوص رنگ امیزی نقاشی
palette
U
لوحه سوراخ دار بیضی یامستطیل مخصوص رنگ امیزی نقاشی
boast
U
سخن اغراق امیز گفتن
boasted
U
سخن اغراق امیز گفتن
extols
U
ارتقاء دادن اغراق گفتن
extol
U
ارتقاء دادن اغراق گفتن
extolled
U
ارتقاء دادن اغراق گفتن
boasts
U
سخن اغراق امیز گفتن
longbows
U
اغراق گویی کمان دستی
longbow
U
اغراق گویی کمان دستی
mythomania
U
جنون دروغ یا اغراق گویی
to overshoot oneself
U
پرت شدن اغراق گفتن
extolling
U
ارتقاء دادن اغراق گفتن
chiaroscuro
U
نوعی نقاشی که فقط با سیاه روشن وبدون رنگ امیزی انجام میشود
twister
U
کسی که اغراق میگویدیا تحریف میکند
twisters
U
کسی که اغراق میگویدیا تحریف میکند
shivaree
U
تبلیغات اغراق آمیز
[اصطلاح روزمره]
hustle and bustle
U
تبلیغات اغراق آمیز
[اصطلاح روزمره]
razzmatazz
U
تبلیغات اغراق آمیز
[اصطلاح روزمره]
hoopla
U
تبلیغات اغراق آمیز
[اصطلاح روزمره]
carnival
[American E]
U
تبلیغات اغراق آمیز
[اصطلاح روزمره]
funfair
U
تبلیغات اغراق آمیز
[اصطلاح روزمره]
razzamatazz
U
تبلیغات اغراق آمیز
[اصطلاح روزمره]
enlarging
U
بزرگ کردن
enlarge
U
بزرگ کردن
heaved
U
بزرگ کردن
heave
U
بزرگ کردن
enlarged
U
بزرگ کردن
enlarges
U
بزرگ کردن
zoom
U
بزرگ کردن
maximised
U
بزرگ کردن
dilating
U
بزرگ کردن
dilates
U
بزرگ کردن
dilate
U
بزرگ کردن
distend
U
بزرگ کردن
distending
U
بزرگ کردن
distends
U
بزرگ کردن
maximises
U
بزرگ کردن
maximising
U
بزرگ کردن
zoomed
U
بزرگ کردن
largen
U
بزرگ کردن
largen vi
U
بزرگ کردن
zooms
U
بزرگ کردن
maximizing
U
بزرگ کردن
maximizes
U
بزرگ کردن
maximized
U
بزرگ کردن
maximize
U
بزرگ کردن
magnified
U
بزرگ کردن
bring up
<idiom>
U
بزرگ کردن
magnify
U
بزرگ کردن
aggrandise
U
بزرگ کردن
aggrandize
U
بزرگ کردن
magnifying
U
بزرگ کردن
grossing
U
بزرگ کردن
grossest
U
بزرگ کردن
magnifies
U
بزرگ کردن
gross
U
بزرگ کردن
grossed
U
بزرگ کردن
grosses
U
بزرگ کردن
grosser
U
بزرگ کردن
media circus
U
تبلیغات اغراق آمیز رسانه های گروهی
media hype
U
تبلیغات اغراق آمیز رسانه های گروهی
bighead
U
عقیده اغراق امیز شخص نسبت بخودش
nurture
U
غذا بزرگ کردن
nurturing
U
غذا بزرگ کردن
aggrantizement
U
عمل بزرگ کردن
nurtures
U
غذا بزرگ کردن
nurtured
U
غذا بزرگ کردن
aggrandizement
U
عمل بزرگ کردن
grandparent
U
پدر بزرگ یا مادر بزرگ
so large
U
چندان بزرگ بقدری بزرگ
grandparents
U
پدر بزرگ یا مادر بزرگ
grandam
U
مادر بزرگ ننه بزرگ
it is safe to say
U
بدون ترس ازاشتباه یا اغراق گویی میتوان گفت
apotheosize
U
تکریم اغراق امیز نمودن بدرجهء خدایی پرستیدن
magnifying
U
زیر ذربین بزرگ کردن
zooming
U
بزرگ و کوچک کردن تصویر
loom
U
بزرگ جلوه کردن رفعت
zooms
U
بزرگ کردن یک ناحیه از متن
looming
U
بزرگ جلوه کردن رفعت
zoom
U
بزرگ کردن یک ناحیه از متن
magnify
U
زیر ذربین بزرگ کردن
looms
U
بزرگ جلوه کردن رفعت
loomed
U
بزرگ جلوه کردن رفعت
magnifies
U
زیر ذربین بزرگ کردن
fill
U
اجرا کردن بزرگ شدن
magnified
U
زیر ذربین بزرگ کردن
zoomed
U
بزرگ کردن یک ناحیه از متن
fills
U
اجرا کردن بزرگ شدن
cray
U
نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
grandmothers
U
مثل مادر بزرگ رفتار کردن
fat bits
U
بزرگ کردن قسمتی از صفحه نمایش
zooming
U
بزرگ کردن یک ناحیه از متن یا گرافیک
grandmother
U
مثل مادر بزرگ رفتار کردن
scale
U
کار کردن با حجم کوچک یا بزرگ داده
port
U
بزرگ کردن لوله اگزاست سمت چپ قایق
amplified
U
بزرگ کردن مفصل کردن
Recent search history
Forum search
1
Potential
1
strong
1
To be capable of quoting
1
set the record straight
1
Arousing
1
pedal pamping
1
construed
1
what s the meaning grandiflorum to farsi ?
1
این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1
meaning of taking law
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com